ورجيل يولم، دانشمند زيسـتشـناس نابغـه و سنتشـكـن بـا مهندسي سلولهاي خوني که قادر به تفکر هستند، از تمامي مرزهاي اخلاقي بنياد نهاده شده براي پژوهشهاي ژنتيکي عبور ميکند. هنگامي که راز آزمايش غيرقانونياش از پرده بيـرون ميافتد، بـا اقدامي مذبوحانه ميکوشد ثمره تلاشهايش را بـه هـر طريق ممکن از نابودي نجات دهد. سلولهاي خوني مخلوقش را به بدن خودتزريق ميکند. بـه اين ترتيب ورجيل يولم آلوده شده است. آن چـه در بدنش دارد به شدت مسري است و...
شايد مرگبار ... اما نه فقط براي او
خنياي خون بر اسـاس داستان نيمه کوتاهي با همين اسم بـه قلم گرگ بر نگاشته شده که در سال ???? به طور هم زمان برندهي هر دو جايزهي هوگو و نبيولا شـده اسـت. کتاب نيز در سال ???? و ???? در زمره پنج کتاب برتر علمي تخيلي و نامـزد جوايـز هوگـو، نبيـولا، کمپبل و جـايـزه بهتريـن رمـان علمـي تخيلـي بريتانيـا بـوده است.