بـاحملهي گروهي از مردان مسلح بـه خانهي دکتر گوستاو پدرولي شکستن جمجمهي او و ربـودن نوزاد هجده ماههاش، سکوت شبانهي ونيزي شکسته ميشود . هنگامي که کميسـر کايدو برونتي بـا اين اخبار از رختخواب بيرون کشيده مي شود و براي بررسي موضوع خود را بـه بيمارستان ميرساند، هيچکس نميداند چرا اين متخصص سرشناس کودکان متحمل رنج اين حملهي خشونتبار شده است. اما بعد، برونتي پرده از داستان ناباروريها و خريد وفروش نوزادان برميدارد. زنجيرهاي براي کلاهبرداري و درآمدزايي ميان داروسازان و پزشکان شهر و حرص و طمعي که درنهايت افشاي آن ويرانگري بـه دنبال دارد. در اين ميان دادن اطلاعاتي خاص دربارهي يک همسايه منجر به تباهي و مشکلات مختلف ميشود.