در تابستان سال ????، چندين جسد مثله شده از تعدادي دختر در شهر کوچک مريلند پيدا ميشود. شواهد وحشتناک اين رويداد ناگوار، پليس را متقاعد ساخته قتلي سريالي در حومه آرام شهر در جريان است. اما خيلي زود شايعهاي از شرارت نوجوانان محل در شهر ميپيچد. مجريان قانون و اف بي آي حتم دارندکه قاتل، فردي ديوانه است که قصد بازي با آنان را دارد. اين رويداد به کابوسي ميماند که پاياني ندارد. ريچارد چيزمار دانشجويي که به تازگي از دانشگاه فارغالتحصيل شده به زادگاهش باز ميگردد. درست زماني که منع رفت و آمد شبانه مقرر گشته و اهل محل به نوبت مشغول نگهباني و مراقبت از محله شدهاند. درست وسط تدارکات ازدواجش و شروعش به کار نويسندگي، او خيلي زود خود را درگير يک داستان ترسناک ميکند، ريچارد با الهام از آن حوادث هولناک، دست به نگارش روايتي شخصي از يک قاتل سريالي ميزند، غافل از اينکه اين رويدادها تا سالهااو درگير خو