بيل بچه کشاورزي چشم و گوش بسته و بيخبر از همهجا روي سيارهاي زراعي زندگي ميکند که با فريب او را به خدمت اجباري نظام ميبرند و در شمار سپاهيان فضايي امپراتوري در ميآيد. آموزشهاي نظامي پايهاش فرقي با جهنم ندارد. اما به هر ترتيب که شده جان بهدر ميبرد و به رتبهي فيوزنگهدار ششمي سفينه ميرسد. در حين درگيري بيل ناخواسته و ندانسته نبردي سنگين را به نفع امپراتوري تمام ميکند که مد نظر يکي از افسران عاليرتبه قرار ميگيرد و براي دريافت مدال پيکان ارغواني به سيارهي مرکزي امپراتوري هليور، اعزام ميشود تا نشان را از دست شخص امپراتور دريافت کند. اما هليور شهري است به گسترهي يک سياره و پيدا کردن راه تازه آغاز ماجراست...