311
يک سال و نيم هر روز ساعت پنج و سي دقيقه صبح از خواب برخاستم، مسواک زدم، يک فنجان قهوه درست کردم و پاي ميز کارم نشستم تا بنويسم و توضيح دهم که چطور برخي از بزرگترين متفکران چهار قرن گذشته دقيقاً با همين شيوه کارشان را پيش ميبردند:
چطور هر روز وقتشان را مديريت ميکردند تا بهترين آثارشان را خلق کنند، و چطور براي خودشان تقويمهاي کاري تعيين ميکردند تا خلاق و پويا باشند...
اهداف درونيتر من از نگارش اين کتاب پرداختن به مسانلي است که در زندگي خودم با آنها در جنگ و جدال هستم؛ و اينکه شما چطور ميتوانيد کاري خلاقانه و معنادار بيافرينيد و در عين حال چرخ زندگيتان بچرخد؟
آيا بهتر است خودتان را کاملاً وقف يک پروژه کنيد، يا بخش کوچکي از روز را به آن اختصاص دهيد؟
کليتر بگويم، آيا خلاقيت و زندگي راحت را ميتوان در کنار هم قرار داد يا خير؟