يک ميليارد سالِ بعد، اقيانوسهاي زمين تبخير شدهاند و بشر هم تقريباً از زمين ناپديد شده. ساکنانِ «شهرِ دياسپار» تصور ميکنند آخرين انسانهاي کيهان هستند، اما هيچ چيزي از سيارهي زمين و ديگر نقاطِ جهان نميدانند. شهر با ديواري بلند از جهان جدا شده و ميليونها ميليون سال است که کسي شهر را ترک نکرده، هرچند همهي انسانها عمرِ جاويدان دارند.
سپس بعد از ميليونها سال، نخستين بچه متولد ميشود: «آلوين» که بياندازه کنجکاو است از دنياي بيرونِ شهر بداند. آلوين به رغمِ همهي مشکلات سفري را آغاز ميکند که حقيقتِ شهر و تاريخِ بشر را بيابد ــ و بيآنکه خود بخواهد آيندهي تازهاي براي بشر رقم بزند.