من سالها پيش، يک شب چنين چيزي را در يک مکان کوچک که اسماش را «کافه چرا» گذاشته بودند، تجربه کردم. آن شب مسير زندگي من در مسيري قرار گرفت که هرگز تصورش را هم نميکردم. آنجا بود که من با مفهوم واقعي کلمهي آزادي آشنا شدم و فهميدم اين همان چيزي است که با روحيهام کاملاً سازگار است.
اما من هرگز اين قضيه را که دقيقاً چرا و چگونه گذرم به اين کافه افتاد نفهميدم ولي هميشه به اين خاطر که چنين شانسي به من رو کرده بود سپاسگزار خواهم بود.
و بعدها در يک روز ديگر و دوباره و در شرايطي بسيار غيرمعمولي خودم را جلوي همان کافه پيدا کردم و يک بار ديگر مدتي را در آنجا گذراندم که باعث شد زندگيام در مسير تازهتري بيفتد و به همين خاطر همواره و تا ابد منتدارش خواهم بود.
اين ماجراي بازگشتم به «کافه چرا»ست.