"فقط يک چيز بدتر از مُردن وجود دارد. اينکه دوباره و دوباره بميري ... هنگام حمله فضايي ها، کيجي کي ريا فقط يکي از تازه سربازاني ست که لباس نظامي به تنش کرده اند و به عنوان توپ دم گوشت به ميدان نبرد مي فرستندش. کيجي در جنگ مي ميرد و در نتيجه ي يک سري حوادث هر روز صبح دوباره زنده شود تا دوباره بجنگد و دوباره بميرد.
او در 158 اُمين چرخه ي ميان مرگ و زندگي اش متوجه چيزي متفاوت مي شود، چيزي که انتظارش را نداشت: سرباز زني که او را با نام « عوضي تمام فلزي » مي شناختند. آيا «عوضي» کليد فرار کيجي است يا مسبب آخرين مرگِ او؟
داستان « همه ي کاري که بايد بکني کشتن است» در آينده ي نزديک نامعلومي رخ مي دهد که در آن موجوداتي فضايي به نام «ميمک» به زمين حمله کرده اند و نه تنها نژاد بشري، بلکه حيات تمامي گونه هاي گياهي و حيواني را در معرض انقراض قرار داده اند. اين داستان در واقع روايتي از گذار شخصيتي دو انسان معمولي ـ کيجي کي ريا و ريتا ورتاسکي ـست که مجبور به انجام کاري غير عادي مي شوند. آن ها با پشت سر گذاشتن مسير دروني و بيروني دشواري بايد زمين را از دست حمله ي بيگانگان نجات دهند.
هيروشي ساکورازاکا، متولد 1970 ژاپن، نويسنده ي لايت ناول هاي علمي ـ تخيلي و فانتزي ست. شناخته ترين رمان او «همه ي کاري که بايد بکني کُشتن است»، در ژانر علمي ـ تخيلي ـ هيجاني، مي باشد و در سال 2014 کمپاني « برادران وارنر»، با برداشتي آزاد از روي اين رمان، فيلمي با عنوان « لبه ي فردا» ساخت."