ميگويند خارِ کامور شمشيرزني شکست ناپذير، دزدي چيرهدست، يار و ياور تهيدستان و شبحي است که ميتواند از ميان ديوارها بگذرد.
ولي لوک لامورا که در شمشيرزني مهارت چنداني ندارد، همان خار افسانهايست، و با وجود اينکه واقعاً از ثروتمندان ميدزدد (مگر کس ديگري آنقدر ارزش دارد که بشود جيب او را خالي کرد؟) ولي تهيدستان حتي يک پول سياه از آن را نميبينند. هر چه لوک دزديده، فقط و فقط از آن خودش و گروهي از دزدان متحدش است. گروه حرامزادگان نجيب.
دنياي زيرزميني هزاررنگ شهر باستاني کامور تنها خانهاي است که او ميشناسد، ولي اکنون جنگي مخفيانه در گرفته که ميتواند اين دنيا را نابود کند. لوک و دوستانش که خودشان را در يک بازي مرگبار گرفتار ميبينند، مذبوحانه تلاش ميکنند تا فقط بتوانند زنده بمانند...