وقتي کندرا به ملاقات مادربزرگ ناخوش خود ميرود، الا فقط يک درخواست دارد. کندرا داستان او را بنويسد، پيش از اينکه فراموش کند...
در سال 1937 وقتي الاي هفده ساله براي تابستان به جزيرهي زيباي رِ فرستاده ميشود، و کريستف خلاق و خوشقيافه را ميبيند، زندگياش براي هميشه تغيير ميکند. آنها تابستان را با هم ميگذرانند، سواحل شني جزيره و آبهاي صاف و شفاف اقيانوس را کشف ميکنند و الا براي اولين بار در زندگياش واقعاً احساس آزادي ميکند، اما بروز جنگ آشکارا همهچيز را تغيير ميدهد. الا مجبور ميشود به اسکاتلند برگردد، در آنجا همراه با آنگوس جذاب و دلير داوطلبانه به فعاليتهاي کمکرساني به جنگ مشغول ميشود.
الا احساس ميکند در اين دنياي جديد بيشتر و بيشتر از کسي که در جزيرهي رِ بود، دور ميشود.
يعني روزي راهي به گذشته پيدا ميکند؟ و
از جزيرهي رِ با بادهاي هميشگي تا تپههاي ناهموار اسکاتلند، درياي خاطرات، سفري مسحورکننده از قدرت خاطرات، عشق و فرصتهاي مختلف در بر دارد.