جهان، تغيير کرده است.
دانشمندان، آمدن اين روزها را هشدار داده بودند.
کر? زمين از برخورد با شهابسنگها ويران شده است. دولتهاي جهان براي کمک به انسانهاي بازمانده بر روي اين کر? خاکي، برنامههايي دارند. سرزمينهاي آسيبديدهاي که هنوز ميتوان به نجاتشان اميدوار بود؛ به چهار بخش شمالي، جنوبي، شرقي و غربي تقسيم شدهاند و هر چهاربخش، توسط «شوراي بازماندگان» اداره ميشود.
آواي هفدهساله يکي از بازماندگان ويراني است. براي زنده ماندن چارهاي ندارد جز آنکه روي پاهاي خودش بايستد؛ اما سر از مرکز اصلاح و تربيت درميآورد. نااميد و افسرده، با خودش فکر ميکند زندگياش تا پايان عمر، در پرسه زدن در خيابانها يا زنداني بودن در مرکز اصلاح و تربيت سپري خواهد شد. اما روزگار خواب ديگري برايش ديده است. ملحق شدن آوا به برنام? آزمايشي سِرم هليکس، مسير زندگياش را براي هميشه تغيير ميدهد. اين ماد? نوظهور، تنها در انحصار يک سازمان خاص است و حواس و تواناييهاي افراد را تقويت ميکند.
آوا نميخواهد تمام عمرش را در مراکزي چون کانون اصلاح و تربيت و در ميان خلافکاران بگذراند. اگرچه زندگي با او نامهربان بوده؛ هنوز هم دلش ميخواهد در آينده فرد مهم و تأثيرگذاري شود. تنها راه رهايي او از کانون اصلاح و تربيت، ملحق شدن به برنام? آزمايشي سرم هليکس و «شبک? بينالمللي قاتلان» است. سازماني مخفي که اغلب با نام «ايسان» شناخته ميشود...
اما آنطور که آوا فکر ميکند؛ ملحق شدن به «ايسان»، پايان سختيهاي او نيست. بلکه شروع مسيري دشوار و مبهم است که در گذر از آن، نميتوان به هيچکس اعتماد کرد.