گذشتهاي تاريک.
قدرتي پنهان.
دشمني خطرناک.
هارلي مرلين يک کوه سؤالات بيجواب دارد. چرا پدرش، مادرش را کشت؟ واقعاً او يک مديوکر است؟ ويد کراولي هميشه اينقدر جذاب و روي مخ است؟
بعد از فاجعهي گارگويلها، هارلي مدام ميترسد که خالهي ديوانهاش نقشهي شوم و بزرگتري داشته باشد. خيلي طول نميکشد که ميفهمد جان بچههاي جادوگر يتيم شهر سن ديگو به خطر افتاده است و او بايد براي محافظت از آنها، از جان خودش مايه بگذارد. اما اين ميان مانعي بزرگ و وحشتناک وجود دارد: دوقلوهاي اسرارآميز
از آن طرف تاتيانا، تنها زمزمهگر ارواح محفل ميخواهد به آنها کمک کند اما راز بزرگي پشت اين کمکهايش پنهان شده است. رازي که تک تک آنها را کام مرگ ميکشاند...