روزگاري، تاريکي جهان را در خود پيچيد؛ و تاريکي ملکهاي داشت.
رنج آدلينا آموترو به پايان رسيده است. به آنان که به او خيانت کردهاند، پشت کرده و به انتقام نهايي دست يافته: پيروزي. حکمراني او تحت نام گرگسفيد پيروزمندانه بوده، اما پس از هر يک از فتوحاتش، تنها بيرحمتر و سنگدلتر ميشود. تاريکي درونش به تدريج از کنترلش خارج ميگردد و تهديد به نابودي هر آنچه به دست آورده ميکند.
در مواجهه با خطرات جديد، آدلينا وادار به بازبيني زخمهاي قديمي ميشود، و نه تنها خود، که تمام برگزيدگان را به خطر مياندازد. براي حفظ امپراتوري، آدلينا و رُزهايش بايد در سفري پرمخاطره به خنجرداران بپيوندند –گرچه که شايد خطر واقعي همين اتحاد ناخوشايند باشد.